- سیه سار
- ماهیی از نوع بال که دارای سری سیاه و پیه بسیار است
معنی سیه سار - جستجوی لغت در جدول جو
- سیه سار
- سیاه سر، آنکه یا آنچه سرش سیاه باشد، کنایه از زن بیچاره و بینوا، کنایه از قلمی که سرش را در مرکب زده باشند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حیران سرگشته
ماهیی از نوع بال که دارای سری سیاه و پیه بسیار است
سیاه سر، آنکه یا آنچه سرش سیاه باشد، کنایه از زن بیچاره و بینوا، کنایه از قلمی که سرش را در مرکب زده باشند
سراسیمه، هراسان، سرگردان، آشفته و سرگشته، شوریده حال، پریشان حواس
سیاهکار، بدکار، گناهکار، فاسق، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه
گناهکار سیاه سر
بدخو، تندخو
آسیمه، سرآسیمه
آنکه دارای سر سفید باشد مقابل سیه سر سیه سار
مانند سایه، شبه مانند: کسانی که سایه وار زندگی می کنند
آنچه که سایه دارد: درخت سایه دار، حرفی که دو خطی نوشته باشند، غشی سایه زده
دارنده پیه باپیه 0، دارنده پیه بسیار بسیار پیه
شاه استوار
گودالی که گناهکاران را در آن نگاه دارند
خیمه های سیاه رنگ که کولیان و صحرا نشینان در دشت و صحرا برای سکونت بر پا کنند سیاه خانه
آهنی صیقل کرده که آن را با آب لیمو تر کرده باشند بوضعی بر آتش گذارند که بنفسجی گردد، نوعی رنگ سیاه که بر تیغ و قرصهای سپر و مانند آن مکالند، سیاه رنگ
کبوتری که خال سیاه در سینه دارد
آن چه سرش سیاه باشد، قلم (که سرش را در مرکب زنند)، سیاه سار، زن بیچاره و بینوا، گناهکار
روز چهارم از ماه دی. ایرانیان درین روز جشن میگرفتند و گوشت و سیر میخوردند و باده می نوشیدند
آن چه به رنگ سیاه باشد سیاه رنگ
نقاب مویین سیاه
آنکه یا آنچه سرش سیاه باشد، کنایه از زن بیچاره و بینوا، کنایه از قلمی که سرش را در مرکب زده باشند، نهنگ
سایه مانند مانند سایه، همچون سایه
بی خرد، برای مثال دو عاقل را نباشد کین و پیکار / نه دانایی ستیزد با سبک سار (سعدی - ۱۲۹) ، خودرای، فرومایه، خوار، بی وقار
سیاه رنگ، سیاه گون، آنچه به رنگ سیاه باشد
کسی که دارای ساق های سفید و بلورین باشد، سیمین ساق
آنچه دارای سایه باشد، هر چیزی که سایه بیندازد، سایه ور، سایه افکن، برای مثال صولتت باد سایه دار ظفر / دولتت باد دایگان ملوک (خاقانی - ۴۷۲)
آنچه بصورت میش یا قوچ باشد میش سر
سرآسیمه، آسیمه سر
بدکار، ظالم
((سَ))
فرهنگ فارسی معین
آن چه که سرش سیاه باشد، قلم (که سرش را در مرکب زنند)، سیاه سار، زن بیچاره و بینوا، گناهکار